کد مطلب: ۳۵۲۶۲۹
۲۶ مهر ۱۴۰۱ - ۰۳:۵۶

سهم دهه هشتادی‌ها از بازسازی ساختار فرهنگی کشور

گفت‌وگو با دکتر حسن بنیانیان، مشاور شورای عالی انقلاب فرهنگی و دکتر مهدی کرمانی، استاد جامعه‌شناسی درباره سازوکار چگونگی پاسخ‌دادن به بخشی از مطالبات نسل جوان

به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: همه راه‌های اصلاح و پیشرفت، به ترمیم و بازسازی ساختار فرهنگی کشور ختم می‌شود؛ این یک تعارف نیست، یک حقیقت است، فرهنگ نه فقط در حوزه‌های متعارف و شناخته شده‌ای که برخی با توجه و تخصص خود، مشخص می‌کنند، بلکه در تمام آن‌چه که مدنظر این افراد هم نیست، نقشی اساسی و غیرقابل انکار برعهده دارد.

برگزاری همایش ملی منطق بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور که در واقع تلاش برای کشف راه‌های تحقق مطالبه رهبرانقلاب در این عرصه محسوب می‌شود، بهانه‌ای شد تا برای شناخت دقیق‌تر از مشکلات ساختار فرهنگی کشور و بررسی یکی از موضوعات بسیار مهمِ زیر مجموعه آن، یعنی جایگاه پاسخگویی به مطالبات نسل جوان کشور در کلان‌برنامه‌های فرهنگی، به سراغ دو تن از کارشناسان این حوزه برویم و نظر آن‌ها را جویا شویم؛ دکتر حسن بنیانیان، مشاور شورای عالی انقلاب فرهنگی و دکتر مهدی کرمانی، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی. در مصاحبه با هر دو کارشناس، پرسش‌های مشترکی مطرح شد؛ پرسش‌های مشترکی که البته پاسخ‌های یکسان نداشت و ابعاد مختلفی از این بحث را پوشش می‌داد. پرسش‌های طرح شده، از این قرارند:

پرسش نخست: علت مطالبه بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور از سوی رهبر انقلاب چیست؛ در واقع ساختار فرهنگی ما از چه کاستی‌ها و مشکلاتی رنج می‌برد که آن را نیازمند بازسازی انقلابی کرده‌است؟

پرسش دوم: رهبرانقلاب در مطالبه خود، از دو کلیدواژه خردمندانه و عاقلانه بودن برای حرکت انقلابی در راستای بازسازی ساختار فرهنگی کشور استفاده کرده‌اند؛ خردمندانه و عاقلانه حرکت کردن در این عرصه، چه اقتضائاتی دارد؟

پرسش سوم: در کلان برنامه‌های فرهنگی، چه راهکار‌هایی را برای پاسخ به مطالبات نسل جدید، نسلی که با نام دهه هشتادی‌ها شناخته می‌شوند، می‌توان پیش‌بینی کرد؟

آن‌چه در ادامه و به تفکیک ملاحظه می‌کنید، دیدگاه‌های این دو کارشناس گرامی است که با بزرگواری تمام، وقت خود را در اختیار ما و مخاطبان آن قرار دادند.

دکتر حسن بنیانیان(مشاور شورای عالی انقلاب فرهنگی)

سهم دهه هشتادی‌ها از بازسازی ساختار فرهنگی کشور

پاسخ به پرسش نخست:

قرائن و شواهدی که از تحولات مثبت فرهنگی ما به چشم می‌آید، با آسیبی که به فرهنگ ما وارد می‌شود، تناسبی ندارد؛ منظورم آسیبی است که از راه‌های گوناگون، اعم از پیامد‌های جهانی شدن، تهاجم فرهنگی و همچنین کاستی‌های داخلی شاهد وارد آمدن آن‌ها هستیم. این نبود توازن باعث می‌شود به تدریج، استحکام و تقویت سرمایه‌های فرهنگی، متناسب با نیاز‌های انقلاب اسلامی شکل نگیرد و البته، مسائل فرهنگی ما در بسیاری از حوزه‌ها، مانند حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ... حل نشود. به نظر می‌رسد باید برای عبور از این معضل، در نظام مدیریت فرهنگی کشور، تحولات اساسی و بنیادینی شکل بگیرد تا ما از رسیدن به اهدافی که عرض کردم، باز نمانیم. رهبر انقلاب، قبلاً هم این ضرورت را به صورتی دیگر در قالب مسئله ضرورت مهندسی فرهنگی کشور مطرح و به آن توجه کردند.

اجازه بدهید صریح‌تر صحبت کنم؛ واقعیت این است که غیر از شخص رهبر انقلاب که با یک دیدگاه جامع، فرهنگ را به مثابه «هوا» و ضروری برای بقا می‌دانند و بر اثرگذاری و اثرپذیری آن در حوزه‌های گوناگون تأکید دارند، نگاه بقیه مسئولان ما به مقوله فرهنگ، تا امروز از بُعد نگاه بسته تخصصی خودشان بوده‌است. یعنی هر کسی، با توجه به تجربه و تخصصی که دارد، رشته تحصیلی را که در آن مدارج عالی را طی کرده‌است، فقط بخشی از فرهنگ می‌بیند و از گستره آن غافل می‌شود.

ببینید، به عنوان نمونه، عزاداری‌ها در ماه‌های محرم و صفر، در جایگاه خودش بسیار ارزشمند و تحول‌آفرین است، اما برخی گمان می‌کنند که کار فرهنگی فقط محدود به همین عزاداری‌هاست و هنگامی که ماه‌های محرم و صفر تمام می‌شود، باید کرکره کار فرهنگی را پایین کشید. این رویکرد در جامعه و رسانه‌های ما وجود دارد؛ آن‌قدر که فضا را کاملاً اشباع می‌کند، اما آیا اعتقاد و باور ما به ائمه اطهار (ع) و عشق ورزیدن به آن دردانه‌های هستی، الزاماً باعث اصلاح فرهنگ اقتصادی یا سیاسی ما می‌شود؟ باید در این باره اندیشید.

این رویکرد نمی‌تواند نیاز ما را به اصلاح و تقویت جایگاه فرهنگ برآورده کند و به همین دلیل، متأسفانه مقوله فرهنگ و تحولات فرهنگی، همچنان در جامعه ما رهاست. به اعتقاد من، رویکردی که رهبر انقلاب دارند، ناظر به این است که بالاخره باید در سطح ساختار مدیریت فرهنگی کشور تحولاتی اتفاق بیفتد که همه را روی بحث فرهنگ در معنای گسترده آن حساس کند و این حساسیت به تفکر و البته، عمل‌گرایی برای رفع کاستی‌ها بینجامد.

پاسخ به پرسش دوم:

ببینید، ما در جامعه خودمان، از یک سو اصول و مبانی وابسته به وحی و سنت را داریم که این‌ها زیربنای شکل‌گیری باورها، ارزش‌ها و الگو‌های رفتاری ماست و از سوی دیگر، زندگی مدرن امروز و لوازم آن را داریم که عمدتاً وارداتی است و با نگاهی به نیاز‌های مادی انسان و بدون توجه به آموزه‌های وحیانی شکل گرفته‌است. در غرب، یک سبک زندگی وجود دارد که همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ پوشاک، مسکن، شغل و .... ما می‌خواهیم این سبک زندگی غربی را بدون این‌که با مبانی فکری و فرهنگی خودمان تطبیق بدهیم، یکی‌یکی وارد کشور کنیم و به استخدام خودمان درآوریم؛ این ارزش‌های جدید را مستقر می‌کنیم و بعد که پیامد‌های ناخوشایند آن‌ها به چشم آمد، تصمیم می‌گیریم با این پیامد‌ها مبارزه و مقابله کنیم!

وقتی رهبرانقلاب بحث بهره‌گیری از تعقل و تجربه بشری را برای اصلاح ساختار فرهنگی مطرح می‌کنند، به نظر می‌رسد منظور این باشد که ما باید یک واقعیت مهم را مدنظر قرار دهیم و آن توجه به بحث علوم انسانی اسلامی است که بار‌ها بر آن تأکید کرده‌اند؛ این‌که دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه ما به عنوان یک ضرورت، موضوع علوم انسانی اسلامی را مورد توجه قرار دهند، برای این است که ما بتوانیم با استفاده از ظرفیتی که با این مطالعات به وجود می‌آید و در چارچوب تعقل و تفکر مبتنی بر اندیشه اسلامی، فرهنگ مطلوب خودمان را در دنیای امروز تعریف کنیم و این، بدون توجه به آن‌چه که در جهان اطراف ما می‌گذرد، ممکن نیست. بالاخره در غرب دستاورد‌هایی وجود دارد که مثبت است و البته، دستاورد‌هایی هم هست که برای فرهنگ ما سمّ مهلک و با مبانی اعتقادی و اصول ما در تعارض جدی است.

نتیجه تلاش برای به دست آوردن علوم انسانی اسلامی، بومی کردن دستاورد‌های مفید و به کارگرفتن تجربه‌های مؤثر بشری برای تحولات بنیادین فرهنگی خواهد بود. منتها در این رویکرد باید توجه داشت که اصل، مبانی دینی است و آن‌چه از غرب می‌آید باید فقط در راستای مبانی و تقویت آن‌ها به کار گرفته‌شود؛ نه این‌که به اسم بومی‌سازی، تفکر غربی را بگیریم و بعد روی آن لعابی از مفاهیم اسلامی بکشیم. به اعتقاد من، منظور از اقدام خردمندانه و عاقلانه، می‌تواند همین باشد.

پاسخ به پرسش سوم:

جنس فرهنگ در ذات خودش، تفکیک‌های نسلی را نمی‌پذیرد؛ این ما هستیم که می‌خواهیم آن را تفکیک کنیم و روی این قضیه متمرکز می‌شویم. بچه‌های ما ابتدا در خانواده تربیت می‌شوند، بعد به مدرسه ما می‌آیند و آموزش می‌بینند؛ همزمان تحت تأثیر رسانه و فضای حاکم بر کوچه و خیابان قرار می‌گیرند و وصل می‌شوند به آن‌چه که از غرب وارد شده‌است.

در واقع بچه‌های ما در جامعه و در محیط فرهنگ عمومی با این مسائل درگیر می‌شوند. دلیل این‌که نسل جدید با چنین مشکلاتی روبه روست، تأثیرپذیری زیاد از فضای مجازی و البته، بی‌خیالی پدر و مادر‌ها و رها کردن امر تربیت آگاهانه در خانواده و بیشتر مدارس است. مسئله تربیت در مراکز آموزشی ما، در حاشیه قرار دارد و همه تمرکز، روی انتقال محفوظاتی است که برای کنکور به کار می‌آید.

تربیت در مدارس ما به فعالیت‌های خیلی مختصر، مثل نماز جماعت محدود می‌شود و این نمی‌تواند پاسخگوی مطالباتی باشد که در نسل جدید پدیدار شده یا بعد‌ها می‌شود. همان‌طور که گفتم، فضای مجازی هم در تغییر ذائقه این بچه‌ها به شدت مؤثر است و شرایط را به نحو نامطلوبی تغییر می‌دهد. اگر بخواهیم مسائل حل شود و پاسخ مناسبی برای مطالبات این نسل، نسل دهه هشتادی داشته‌باشیم، به یک نگاه جامع و مطلوب، برای اصلاح رویکرد‌های والدین، مدرسه، جامعه و مدیریت رسانه‌ای نیاز داریم؛ باید ابتدا مقوله فرهنگ در این‌ها بازتعریف و تقویت شود تا بتوانند مطالبات مناسب را در نسل جدید ایجاد کنند و بعد، به نحو مقتضی پاسخگوی آن باشند و این، یک برنامه بلند مدت می‌خواهد.

در حد برنامه کوتاه مدت و به عنوان یک مُسَکِّن برای کاهش آسیب هم می‌توان به سراغ فعالیت‌های مقطعی رفت؛ مانند مدیریت فضای مجازی، تلاش برای پاسخگویی به پرسش‌های نسل جدید در مدارس، مساجد و رسانه‌ها، تولید محتوای فرهنگی مناسب، آموزش والدین و معلمان که می‌تواند تا حدودی مسئله مدنظر ما را حل کند؛ اما برای حل بنیادین مسئله و انتقال فرهنگ از نسل گذشته به نسل آینده، به اصلاح در کلیّت تحولات فرهنگی کشور نیاز داریم.

دکتر مهدی کرمانی(جامعه‌شناس / عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی)

سهم دهه هشتادی‌ها از بازسازی ساختار فرهنگی کشور

پاسخ به پرسش نخست:

به طور مشخص، در کشور ما یک کلان چالش در حوزه فرهنگ وجود دارد که به دلایل مختلف و البته همه‌فهم، اصلاح آن نیازمند همت و توان انقلابی است. این کلان چالش، تشتُّت بی‌حد و حیرت‌انگیز نهاد‌های فرهنگی فعال در حاکمیت جمهوری اسلامی است؛ نه فقط نهاد‌های دولتی. این موضوع باعث می‌شود که اولاً، مخاطب با انبوهی از سلیقه‌های مختلف در حوزه‌های واحد روبه‌رو شود و ثانیاً، سبب‌ساز هَرزْ رفتن شدید منابع در حوزه‌های متنوع فرهنگی است.

از منظر جامعه‌شناسیِ سازمان، اولین گام در مسیر اصلاح این وضعیت، باید تلاش در راستای اصلاح چنین ساختار بوروکراتیکی باشد. متأسفانه در این زمینه، یک درک مناسب، روشن و قابل اتکا وجود ندارد؛ بخشی از این وضعیت مربوط به اقتضائات دوره‌های قبل است، بخشی به سلیقه افراد ذی‌نفع و ذی‌نفوذ مربوط می‌شود، بخشی هم به نیاز‌های مقطعی ادوار گوناگون باز می‌گردد و قسمتی هم از تلاش برای جبران کم‌کاری موجود در تعدادی از ساختار‌های برقرار و فعال ناشی شده‌است؛ البته اکنون آن‌چه اهمیت دارد، چگونگی رسیدن به این وضع نیست.

آن‌چه مهم به نظر می‌رسد این است که وضعیت فعلی، بسیار مسئله‌ساز شده. ما با پدیده عجیبی روبه‌رو هستیم، آمار‌های گوناگونی که منتشر می‌شود، روایت‌های مختلفی را عرضه می‌کند، روایت‌هایی که می‌گوید ۱۷، ۲۵ و شاید ۳۹ نهاد به عنوان بخش‌های فرعی حوزه فرهنگ، با مسئولیت‌های یکسان و گاه هم پوشانی‌های مختلف، در حال فعالیت هستند.

در حقیقت این برای جامعه ما در حوزه فرهنگ، یک چالش بزرگ است. این چالش یک عارضه جانبی خطرناک هم دارد و این است که مدیران این نهادها، به دلایلی که واضح است، این فرصت را می‌یابند که از زیر بار مسئولیت‌هایی که دارند شانه خالی کنند و مشکلات ناشی از کم‌کاری‌ها را به گردن دیگر نهاد‌ها بیندازند. این یک مشکل اساسی است که مسئولان عالی‌رتبه کشور باید برای حل و فصل آن، واقعاً انقلابی عمل کنند و به یک جمع‌بندی مناسب برسند.

ممکن است شما بخواهید فقط به محصول نگاه کنید و بگویید مثلاً در حوزه سینما الآن محصولاتی که حوزه هنری یا اوج تولید می‌کند نسبت به کار‌های مجموعه فارابی که زیرمجموعه وزارت ارشاد است، در جایگاه بهتری قرار دارد، اما بحث ما این نیست که فلان نهاد موازی دولتی و حاکمیتی در حوزه‌ای مثل سینما یا موسیقی یا هر فعالیت فرهنگی و هنری دیگر، متولی تصمیم‌گیری است؛ بحث مربوط به موازی‌کاری هاست.

در حوزه‌های مربوط به فعالیت‌های دینی و مذهبی نیز همین وضع را داریم که به نظرم، خیلی هم مفصل‌تر و مشتَّت‌تر است و البته دلیل قانع‌کننده‌ای هم پشت این همه درهم‌پیچیدگی نیست. تجمیع این مسئولیت‌ها در یک نهاد، می‌تواند راهکار مؤثری باشد و جلوی خیلی از مشکلات را بگیرد. ببینید، صحبت من این نیست که مثلاً بروید و همه این فعالیت‌ها را در یک نهاد خاص دولتی تجمیع کنید، نه! اصلاً همه را ببرید در سازمان تبلیغات و مسئولیت را بدهید به این نهاد، اما وقتی مسئولیت را به او دادیم، دیگر نهاد موازی نیایدکار مشابه انجام بدهد. این موازی‌کاری در تصمیم‌گیری و اجرا، به نظر من مهم‌ترین دلیلی است که باعث می‌شود ساختار فرهنگی کشور به تغییرات، آن هم به صورت انقلابی نیاز داشته‌باشد.

پاسخ به پرسش دوم:

درباره اقتضائات، می‌توان سه محور مهم را مورد تأکید قرار داد؛ نخست این‌که توجه داشته‌باشیم معمولاً تصمیمات خردمندانه از نگاه‌های اجماعی و نخبگانی بیرون می‌آید. در واقع باید شرایط فراهم شود تا افرادی که طی دهه‌های گذشته، از پیروزی انقلاب اسلامی به این سو، در مسئولیت‌های عالیِ حوزه‌های فرهنگی خدمت کرده‌اند، چه در قوه مجریه، چه در قوای دیگر، نهاد رهبری و حتی نهاد‌های بزرگ بخش خصوصی، در یک مجمع و محفل که با حضور نخبگان حوزه فرهنگ تشکیل می‌شود، شرکت کنند و نظر بدهند؛ منظورم نخبگانی است که دارای آثار، ایده‌ها و افکار روشنی هستند.

قاعدتاً تشکیل چنین مجمعی یک جلوه مهم از توجه به خرد و عقلانیت است، این‌که ما به آرای افرادی که در یک حوزه، تخصص و صلاحیت تجربی لازم را دارند یا صاحب ذوق و استعداد مناسب هستند، مراجعه و از دانش آن‌ها استفاده کنیم. دوم این‌که از طریق سازوکار‌هایی که به خوبی و در ساختار حاکمیت ما تعریف شده‌است، مانند مجمع تشخیص مصلحت نظام یا مراجعی از این دست، تنها به بررسی، ابلاغ و تبیین سیاست‌هایی بپردازیم که توسط این نخبگان بازنگری شده باشد.

باید بدون تعارف و با صراحت، از تصویب و تنقیح هرآن چه که با این نظرات هم‌خوانی ندارد، خودداری یا مصوبات مغایر نظرات این جمع را باطل کرد. سومین جلوه اقدام خردمندانه، این است که افق ترسیم شده برای فرهنگ و زیر مجموعه آن را با اقتضائات عرصه اجرا متناسب کنیم؛ تعریف هدف و افقی که نتوان بر پایه منابع و امکانات موجود به آن دست پیدا کرد، فعل نابخردانه‌ای است، چون باعث می‌شود منابع محدودی را هم که در اختیار داریم، در مسیر‌هایی به جریان بیندازیم که خودمان می‌دانیم با عبور از آن ها، امکان دستیابی به هدف وجود ندارد.

پاسخ به پرسش سوم:

به نکته بسیار مهم و حساسی اشاره کردید. ببینید، ما حدود دو دهه قبل در ایران تجربه‌ای را از سر گذراندیم با عنوان پارلمان دانش‌آموزی؛ تجربه‌ای که خوب شروع شد، اما متأسفانه از یک جایی و به شکل‌هایی، به مسیر انحراف افتاد و دچار قلب ماهیت شد.

در این پارلمان، نوجوانان و جوانان بر اساس شایستگی‌های فردی و جلب نظری که بین هم‌سالان و هم‌نسلان خودشان داشتند، در شهر، استان و کشور انتخاب می‌شدند و گفتگو‌های بسیار صریح، صادقانه، جدی و حتی گاهی جنجالی با هم داشتند و مجموعه آن‌چه که از نظر آن‌ها مطلوب بود، در قالب لایحه‌هایی به نهاد‌های بالادستی انتقال پیدا می‌کرد. متأسفانه آن تجربه، به دلایلی که به عقیده من می‌توان به طور خلاصه آن را کج‌سلیقگی نامید، عملاً کنار گذاشته شد.

اگر قرار باشد ما برای مطالبات نسل جدید، حالا امروز دهه هشتادی‌ها و ۱۰ سال بعد، دهه نودی‌ها و. برنامه کلان فرهنگی داشته‌باشیم، وجود چنین ساختاری که اجازه بدهد نسل جدید، بی‌واسطه و بی‌ملاحظه آن‌چه را مد نظر دارد، از علایق و دیدگاه‌های مد نظرش، بر زبان بیاورد، بسیار ضروری است. چنین رویکردی باعث می‌شود که فضا برای اظهار نظر‌های نسل جدید باز باشد و این موضوع یک امر استثنایی است.

این‌ها می‌توانند آن‌چه را که به دست می‌آورند در یک جمع‌بندی مناسب به سیاست گذاران عالی و مدیران ارشد فرهنگی و اجتماعی منتقل کنند و با نظرات خودشان، باعث سامان دهی برنامه‌ریزی کلان فرهنگی و ریل‌گذاری برای پاسخگویی مناسب به مطالبات شوند. این رویکرد به نظرم، نیاز ضروری روزگار ماست و باید به آن توجه کرد.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر